بعد از ده روز حرف نزدن وقتی تازه از خواب پاشدم و هوا تاریکه وقتی اصلا تو فکرت نیستم یهو اس میدی که ماه رو ببین! تو میدونی حسم به ماه چیه میدونی تو این خوابگاه لعنتی فقط ماه ارومم میکنه میدونی یه نشونه و رمزه بینمون که یه چیز یه شکلو تو یه زمان میتونیم تو اسمون ببینیم میدونی چقدر وقتا بهت گفتم برو ماهو پیدا کن ببینش میدونی چقدر ازش عکس دارم میدونی چقدر وقتا پشت تلفن باهم ساکت شدیم و زل زدیم به ماه تو همه اینارو میدونستی و بهم گفتی ماه رو ببین، ولی نمیدونستی همین سه کلمه چقدر میتونه به همم بریزه، نمیدونستی زندگی یه جایی تو چندصد کیلومتری تو این قراره از نظم خارج شه، با دوست دخترت خوشی میدونم پس دیگه نخواه که منو نگه داری، استاتوس گذاشتم که رفیقام تو روزای سختم نیستن پیشم ولی من تو روزای سختشون بودم، با تو بودم، با تویی که پارسال دقیقا همین موقعا شکست عشقی خورده بودی مثلا و انقدر حالت بد بود که به زور حرف میزدی، حرفاتو گوش دادم برات مرهم بودم ولی تو چی؟ نمیگم نبودی، بودی، ولی کم ولی دور ولی یه جور گنگ.ما ادما خودمون باعث میشیم دورمون خلوت شه، هم تو هم من، دیگه راهی نمونده و باید تموم شه این رابطه مریض، همین حالا که نزدیک یلدا ست همین حالا که کم کم تولدامون نزدیک میشه، قبل اینکه دوباره این چیزا وصلمون کنه به هم باید تموم شه همه چی عزیزم.

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها